زندگی کردن یا نفس کشیدن؟
 
اردوگاه بردسیر(طنز در طنز)
قلمی دارم ‘سخت تیز اما روزگار دفتری خوب نیست
سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, :: 15:10 ::  نويسنده : دکتر عبدالله

 

 

به نام خدا
زندگی کردن یا نفس کشیدن
دستور نوشتن از سوی مغزم برای دستانم صادر می شود
اما می گویم فردا و فردا نیز می گویم فردا
اما دیگر نمی توان تحمل کرد و باید دست به قلم شد و نوشت..
و من بالاخره شروع به نوشتن کردم .....
نوشتن از اول صبح , نوشتن از اول روز , از سپیده دم.......
صبحگاه , اعتماد به نفس و امید به مهمانی انسان می آید اما در مورد مردان نوشته ما این طور نیست و برای آنها دلهره , نگرانی ,ترس هدیه صبح است
نه مثل اینکه نگرانی و دلهره هدیه شب گذشته به آنهاست اما در صبح زنده تر می شود
دلهره از چی؟
آنان استرس دارن از اینکه آیا فردا صبح لقمه نانی حلال می توانند برای خانواده خود پیدا کند یا نه ....
آیا آنها عصر با دلی پر ز امید به خانه باز می گردند ؟
قصه ما , قصه کیست ؟ قصه ما قصه آن مردانی هست که نزدیک به یک نسل تبعید شده اند .
تبعید با اختیار خودشان؟!
نمی دانم به علت کدامین گناه این گونه از وطنشان دور مانده اند
وطنی که امروز میدان مسابقه استعمار گران قرار گرفته از آن وطنی سخن می گوییم که چون سنایی , مولوی  ,جمال الدین اسد آبادی, ناصر خسرو بلخی, عنصری بلخی, ابن سینا بلخی, بیرونی و...... دانشمند شاعر و عارف دارد.
وای چه به روز این این کهن سرزمین و این کهن تمدن آمده است .....
ذهنم رشته کلام را به بهانه درد دل کهن از دستم می رهاند   اما من سر قصه می شوم.
اذان می گوید از خواب بلند می شود   و نماز می خواند ....
بند کفشهایش را می بندد در حالی که امید و نا امیدی در جدال است ..
و این است کار هر روزشان ....
به راه می افتد تقریبا 10 دقیقه ای زمان مجال نمی دهد که خود را در مکان همیشگی می بیند.
 هستند کسانی که از او نیز زود تر آمدند .
خنده ,شوخی اما پر از استرس...
پیر , جوان , ایستاده, نشسته ,گروهی , تنها  به ظاهر با هم حرف می زنند اما ذهنشان جایی دیگر است .

در حالی که دارد صحبت می کند گاهی نگاهش را به جاده می دوزد شاید نوری دیده شود نور چراغ ماشین نور انید برای آنها هست.

انگار که از دور نور چراغ ماشین دیده می شود با خود می گوید باید با همین ماشین بروم   اما تنها او نیست که این چنین می گوید همه در همان فکر است بعضی ها رفته و خیالشان راحت شده و بعضی ها مانده و هنوز استرس  وجود دارد

خورشید دارد تن نازی می کند هوا آروم آروم روشن می شود و با روشن شدن هوا نا امیدی غالب می شود

نکند امروز بمانم ؟!

او به فکر چیست ؟ زن و بچه ها

به آینده فرزندانش, با دید تردید می نگرد و با خود می گوید نمی گذارم آنها به سرنوشت من دچار شود .....

در این نوشتار سعی شده است تا گوشه ای از رنج و سختیهای روانی  قشر کارگر جامعه ما باز گو شود این عزیزان بیش از اینکه دچار امراض و مشکلات جسمی شوند دچار مشکلات روانی و مصداق بارز آن افسردگی می باشد

افسردگی بیماری روانی می باشد که همه مردم مهاجر بویژه ساکنین مهمانشهرها و بیشتر قشر کارگر به آن دچار شده است و این نگران کننده است که باید برای پیشگیری اقداماتی صورت گیرد.

 

 


نظرات شما عزیزان:

ne
ساعت15:28---11 بهمن 1391
سلام وبلاگتون قشنگ و جالب بود اگه میشه شما هم نظرتون رو درباره وب من بگید مرسی
پاسخ: دوست گرامی فکر کنم آدرس وب تان را درست سیو نکرده اید متاسفانه نتوانستم از وبتان دیدن کنم


مسافر
ساعت16:13---10 بهمن 1391
سلام

تحصیلات شما چیست ؟

دانشگاه ادبیات می خوانید؟

واقعا از لحاظ ادبیاتی سنگین است!

و زیباست انصافا!!!!!!!!!
پاسخ: شما لطف دارین بنده دانشجوی رشته حقوق هستم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ


من نه آنم که پژمردنم این چنین آسان بود من آنم که سنگ ز سختی به پیشم کم آورد خوانندگان عزیز اگر مطلبی داشتید می توانید ایمیل یا در قسمت نظرات برایمان ثبت کنید تشکر دکتر عبدالله
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اردوگاه بردسیر و آدرس campbardsirnews.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. باشه دوست من







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 61
بازدید کل : 19121
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 46
تعداد آنلاین : 1